محل تبلیغات شما

تماشاگر



به هفتمیه هست تو مدرسه مون که خونه شون وسط راه من به مدرسه ست. یعنی هر روز از جلوی خونه اینا رد می شم.
مجتمعشون یه جوریه که در ورودی خونه ها، پایین تر از سطح زمینه، برای همین من هیچ وقت نمی دیدمش که وایساده جلوی در خونه شون.
اون روز دیدمش و دیدم که با یه حالت عجیبی داره نگام می کنه و جریان رو فهمیدم.
آخه می دونید، من از بچگی با خودم حرف می زدم، بلند بلند و هنوز هم این عادت از سرم نیفتاده. برنامه های هر شبمو که یادتون هست؟
من همین جوری که دارم می رم مدرسه هم با خودم حرف می زنم. یا شعر می خونم برا خودم، یا همین جوری حرف می زنم دیگه.
و من فهمیدم که این دختره تا الان صد درصد به عقل من شک کرده، چون هر روز اونجا بوده و قششششنگ شنیده که من چه قدر چرت و پرت گفتم تو راه.
هیچی دیگه، همه که می دونن ما دیوونه ایم، یه نفر دیگه هم روش!

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

فیزیک utsaliten neechannesslot pidendbrucan الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم فارسی مگ راه روشن padenpage پزشکان قم GAME WINER